آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

بهداد نجفی

بدون عنوان

بعد از تو هیچوقت نقطه نمی گذارم  من زنده می مانم تمام نمی شوم  گل قشنگم! ... وجودم چنان پُر از توست  که از این اردیبهشت  تا خود بهشت  از زمین  تا گنبد کبود به شوق لبخندت نامه های عاشقانه می نویسم.  نمی میرم من زنده می مانم تا برای تو بمیرم. (عباس معروفی)  
20 مهر 1391

خنده های زیرکانه

کشته  رفتار مردونشم که هیچ وقت کم نمیاره و کوتاه نمیاد ، اگه بخواد کاری کنه و من بهش اجازه ندم به جای گریه کردن ، وامیسته جلوم و فقط با خنده زیرکانش از م میخواد که بذارم کارش رو بکنه (نبوغیه تو مرحله کلک زدن ) ، خوب منم با دیدن اون خنده قشنگش مگه دلم میاد بگم نه ؟!!!! حالا مامانش عکس خنده اش رو بذاره خودتون متوجه میشوید من چی میکشم از دست این نیم وجبی .... روان پریشش شدم .... نفسم به نفسش بنده .   بابای عاااااااااااشق ...
12 مهر 1391

مات نگاهتم

کاسپاروف بابا ، همه رو مات کن .... مات نگاهتم.                                                        (بابای بهداد) عشقهای کوچولوی من(پارسا و بهدادم) سختی ها و بدی ها از روزگارتون کیش و مات.                          &...
12 شهريور 1391

بازی با یخ

امروز گل پسرم زیاد شاد و شنگول نبود منم تصمیم گرفتم یکمی سرحالش بیارم و از اونجایی که عاشق آب و هرچی که به آب بازی ختم بشه هست قالبهای یخ رو به دستش دادم و کلی سرگرم شد. از توی قالب میریخت تو ظرف و بازی میکرد و از همه جالب تر لحظه ای بود که یخها آب میشدند و پسر نازنینم رو شگفت زده میکردند . عزیزه دله مادر ایشالله عمر غم ها و غصه های زندگیت به کوتاهی عمر یخ ها باشه و شادی و سلامتی مثل آب روان ، جاری توی تمام لحظه هات. آخر بازی هم وقتی تمام یخها آب شدند بلند شدی و با شادی و ذوق پاهاتو میزدی تو آب و کیف میکردی. ...
9 شهريور 1391

آرد بازی

عشق مادر امروز آرد آورده بودم تا برات خمیرِ بازی درست کنم و تو موش موشکم از فرصت استفاده کردی و نیم ساعتی با آردها سرت گرم بود. برات جالب بود که وقتی دستت رو میکشی جای انگشت های کوچولوت رو آردها میمونه و با حرکت دستات و پخش و پلاکردن آردها کلی کیف کردی. دلت شااااد و روزهای کودکیت سرشار از لحظه های زیبا از اونجایی که آب بازی جزو کارهای هرروزت هست بعد از کلی آرد بازی بردمت و بیست دقیقه ای هم آب بازی کردی خوشگل ماااادر. ...
3 شهريور 1391

پارک آب و آتش

امروز بالاخره بعد از مدتها موفق شدیم بریم پارک آب و آتش . عزیزه دلم کلی ذوق کردی و ما هم از شادی تو کیف کردیم نازنینم. اولش فقط ایستاده بودی و با هیجان بچه ها رو و فواره های آب رو تماشا میکردی وبعد از ١٠ دقیقه یک دفعه از شور و هیجان زیاااد تو هم قاطی بچه ها رفتی آب بازی . خوب شد لباس و حوله و دمپایی برات برداشته بودم چون واقعا حیف بود نخوای از اون فضا لذت ببری. دوست دارم عشق ِ کوچولوی مااادر   ...
20 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد